شهید مثل یک نمره بیست

یاداشتهای یک جوان کتابفروش

شهید مثل یک نمره بیست

یاداشتهای یک جوان کتابفروش

دوستت دارم ایران

اشاره:

آنچه در ذیل می آید بخش پایانی مقاله ی دوستت دارم ایران از جلد دوم کتاب آینه جادو تالیف سید مرتضی آوینی می باشد  که به تحلیل و بررسی فیلم قصه های مجید پرداخته است.

«آنچه بیش از همه مرا شگفت‌زده و خاضع می‌کند این است که «قصه‌های مجید» هویتی ایرانی دارد. از همین خاک برآمده است که ما در آن ریشه دوانده‌ایم و با تمام حضور خویش دوستش می‌داریم: ایران. اصفهان!...
 
         میدان امام خمینی -- اصفهان
حتی شنیدن نامش قلبم را مثل گلبرگ‌های گل محمدی در دست نسیم، می‌لرزاند. حیاط آجرفرش،طاق ضربی، هشتی، حوض، پاشویه، باغچه، بهار خواب... و لهجه‌ی شیرین اصفهانی که مثل کاشی‌های مسجد شیخ لطف‌الله زیباست. می‌بینم که با «قصه‌های مجید» همان‌همه انس دارم که با خانه‌مان، با برادر کوچک‌ترم و با مادربزرگم که همه‌ی وجودم، حتی خاطرات فراموش‌شده‌ام را در چادر نمازش می‌یابم، در صندوقخانه و در ته صندوقچه‌اش که مکمن رازِ ایران زمین است. و در درون بقچه‌ای که بوی تربت کربلا می‌دهد و مرا نه به گذشته‌های دور، که به همه‌ی حضور تاریخی‌ام پیوند می‌زند. «بی‌بی» همان پیرزنی است که خانه‌ای به اندازه‌ی یک غربیل داشت، اما به اندازه‌ی یک آسمان آفتابی، مهربان بود؛ همان پیرزنی که چارقدش بوی عید نوروز می‌داد. «یادت باشه، آقا مجید! مقصد همین‌جاست.» و این سخن را «محمود آقا» می‌گوید که شغلش رانندگی است، یعنی شغلی که اقتضای طبیعی‌اش، شتاب‌زده از مقصدی به مقصدی دیگر رفتن است. چقدر ایرانی است! چقدر شبیه پدر من است که اتومبیلش را در گاراژ می‌گذارد و صبح‌ها پیاده سر کار می‌رود تا از بوی کوچه‌ها محروم نماند، کوچه‌هایی که بعد از یکصد و پنجاه سال غرب‌زدگی هنوز از بوی یاسِ درختی و اقاقیا خالی نشده‌اند... و من همان مجیدم. و مجید هم «ملک محمد» است و هم «حسن کچل». دلم می‌خواهد «قصه‌های مجید» را تنهای تنها تماشا کنم تا ناچار نشوم که جلوی گریه‌ام را بگیرم. دوستت دارم، ایران!»

سید مرتضی آوینی

نظرات 14 + ارسال نظر
نسترن پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:32 ب.ظ http://nastaran59.blogsky.com

انتقاد !!!! جالبه !

حمید پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:35 ب.ظ http://yaali110.persianblog.com

حمید پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:36 ب.ظ http://yaali110.persianblog.com

سلام ببخشید کامنت بالا از دستم در رفت
ولی نمره بیستی خودتم
و مطالب خوبی مینویسی
به ما هم یه سری اگه وقت کردی بزن
ممنونم
حضورـ۱

حمید پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:37 ب.ظ http://yaali110.persianblog.com

سلام میتونید بگید چرا؟
منتظرم
حضورـ۱

یه منتظرکه آرزو میکنه منفعل نباشه جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:54 ق.ظ http://mongee.blogsky.com

دوست منتظر سلام
ایـــران دوستش دارم حتی شنیدن نامش قلبم را می لرزاند ایرانی که ۱۵۰سال غرب زدگی امثال ما نتوانست بی هویتش کند هنوز احساس در آن با ارزش است و هنوز هم محبت در آن نشان حماقت نیست و پاکی زیباست و ...
و پر است از آثاری که تمدن و سربلندی و عزتش را در گذشته اثبات می کند و چه عظیم است این شرم که چون این امانت به دست ما افتاد فاصله گرفت از عزتش
ای کاش ....




به امید ظهور

بشری جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:39 ق.ظ http://boshraa.persianblog.com

سلام . شاید باور نکنین ... ولی دلم برای اینم مقالهء شهید اوینی تنگ شده بود !! . عاشق قصه‌ها مجید بودم . اول عاشق کتابش بعد فیلمش . شهید آوینی رو اون وقتها ـ هنوز شهید نشده بود ـ از روایت فتحش میشناختم . اینقدر این مقالش رو خوندم ؛ اینقدر خودنم که حفظ شدم همشو ! ... مثل کاشی‌های مسجد شیخ لطف‌الله زیباست .خدا رحمتش کنه ... یا علی .

م.اندیشه جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:53 ق.ظ http://mohamadtaha.persianblog.com

سلام دوست من!فکر می کنم شما از ویندوز ۹۸ استفاده می کنید که وبلاگ من را زیاد مناسب دریافت نمی کنید....به هر حال من عذر خواهی می کنم....ممنونم از پیام پر از مهرتان.در پناه حق

بشری جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 02:04 ب.ظ

به نظر شما بشرا اسم پسره ؟؟؟؟

مهدی شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:39 ب.ظ

آقا حامد وقت کردی یک سر بپر اون ور خیابون یکی دو کیلو شیرینی بخر برام attach کن.
با آرزوی سلامتی شما. کار بیست و یک

خاکسار میکده یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 07:13 ب.ظ http://zolal121.persianblog.com

یا حسین.ع. سلام آقا حامد کاربیست...حقاً آقاجون کارت بیست بیسته...اومدم احوالپرسی و چاق سلامتی...با اجازتون لینک شما وارد میکده ما شد...برادر، مستی ابدی گوارای وجودت...التماس دعا و یا علی .ع.

آسمون خاطرات جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:49 ق.ظ http://taze-be-taze.persianblog.com

سلام . چه کار کردی ؟ مگه من با شما شوخی دارم ؟

آسمون خاطرات جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:53 ق.ظ http://taze-be-taze.persianblog.com

اما جواب سوالت : برای اینکه ارادتمند ایشون هستم .

آسمون خاطرات جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:05 ب.ظ http://taze-be-taze.persianblog.com

راستی اگه لینک کنی روی عکس می تونی وارد سایتش بشی . ببخشید که تیکه تیکه کامنت می ذارم .

آسمون خاطرات جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:32 ب.ظ http://taze-be-taze.persianblog.com

سلام . ببخشید کامنت اولی رو می خواستم برای کس دیگه ای بذارم اشتباه شد . اینم از اون حرفاستا !!!! حالا برای اینکه دلتون نشکنه می گم که وبلاگ خوبی دارید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد