شهید مثل یک نمره بیست

یاداشتهای یک جوان کتابفروش

شهید مثل یک نمره بیست

یاداشتهای یک جوان کتابفروش

نوشتم تا بماند

مشغول گشت گذار توی عکسهای سیستمم بود که خیلی اتفاقی چشمم به عکس زیر افتاد.



عکس مربوط می شود به یکی از ستادهای انتخاباتی میرحسین موسوی در سبزوار.

با دیدن این عکس کلی خاطره توی ذهنم زنده شد. بگذریم ... داستان از این قرار بود که سبزها کل شهر را با این جمله ی مجعول پر کرده بودند تا بلکه وجهه ای مثبت از خودشان نزد جماعت حزب الله دست و پا کنند اما بعد چند روز که این دروغشان (مثل صدها و هزاران دروغی که بعدها در جریان فتنه گفتند) لو رفت بنرها یکی پس از دیگری از ستادها جمع شد.

همسر مربوطه آن زمان زرنگی کرده بود و قبل از جمع کردن یکی از بنرها عکس مذکور را شکار کرده بود. (البته توجه داشته باشید کیفیت پایین عکس بخاطر پایین بودن مدل گوشی است پس به گیرنده هایتان دست نزنید!).


هدفم از انتشار این عکس بعد از دوسال بیشتر ثبت تاریخ بود نه چیز دیگر. چون روشنفکران حقیر این مملکت ید طولایی در جعل و تحریف تاریخ دارند.(به قول حضرت آیت الله جمی نوشتم تا بماند)


تجدید چاپ!

توضیح:این پرت و پلاها را چند روز پیش برای وبلاگ کلیپ مبارز نوشتم که در اینجا منتشر شد.
* طبق آماری که سایت وبگذر ارائه می‌دهد. روزانه بیش از 3500  نفر از کلیپ مبارز  دیدن می‌کنند. و  در حدود 10000 صفحه از سایت لود می‌شود.
* امروز همه‌مان فریاد می زنیم که جنگ، جنگ نرم است.
* هر سربازی قبل از اینکه وارد میدان جنگ شود باید پشت جبهه در یک دوره آموزشی شرکت کند تا راه و رسم استفاده از سلاح را بیاموزد.
* شاید مشکل خیلی از ما بچه مذهبی‌ها این باشد که علی‌رغم داشتن آرمان و هدف، به علت نداشتن مهارت در اجرای آرمان از پیاده کردن اهدافمان در جامعه باز می‌مانیم. البته با خواندن کلمه مهارت شاید معانی مختلفی به ذهن شما خطور کند. اما من در اینجا صرفا منظورم مهارت در استفاده از نرم‌افزارهای کاپپیوتری است. بندهای بعدی مطلب را دنبال کنید داریم یواش یواش به جاهای خوبی می‌رسیم!
* حدود یکسال است که جناب مبارز یک تنه دارد این وبلاگ را می‌چرخاند و امروز بعد از کلی تلاش مخلصانه‌ی ایشان و تعدادی انگشت‌شمار از دوستانشان این وبلاگ (علی رغم برخی انتقاداتی که به عملکردش دارم) از خیلی از سایتهایی که به اسم فرهنگ و دین میلیون‌ها تومان از بودجه بیت المال را حیف و میل می‌کنند هم تاثیرگذارتر است و هم پر مخاطب‌تر.
* خیلی از ما عادت کرده‌ایم که فقط مصرف کننده باشیم. در کنار گود بنشینیم و بگوییم لنگش کن.(سند این حرفم پیامهای بعضی از دوستان در بخش نظرات وبلاگ است.) عادت کرده‌ایم به اینترنت وصل شویم آدرس سایت کلیپ مبارز را تایپ کنیم و با چند کلیک خیلی راحت کلیپ‌های دلخواهمان را دانلود کنیم.
* بر می‌گردیم به بحث مهارت. برادر من! ایضا خواهر من! باور کن یادگیری یک نرم‌افزار ویرایش صدا و یا فیلم، در حد اینکه بتوانی یک قسمت جالب از یک فیلم یا صدا را برش بزنی حداکثر نصف روز از شما وقت خواهد گرفت.
* حتما می پرسید چطور یادبگیریم؟! جواب دم دستیش می‌شود "همین گوگل!" کافی است روی اینترنت جستجو کنید صدها سایت در این زمینه پیدا می‌کنید با هزاران صفحه مطلب آموزشی. راه دیگرش استفاده از دوستانی است که با این نرم افزارها آشنا هستند. راه سومی که به نظرم می‌رسد استفاده از کتاب است یا نرم‌افزارهای آموزشی.
* خب الان می‌پرسید خب که چی؟
* نگاه کن دوست عزیز هر کدام از ما در آرشیو شخصیمان کلی فیلم و سخنرانی (از حاج آقای پناهیان و فاطمی‌نیا و رحیم پور ازغدی و دکتر عباسی و بگیر تا حاجی انصاریان و از همه مهمتر حضرت امام و مقام معظم رهبری) و مستند و ... داریم که شاید بعضی‌هاشان هم خیلی کمیاب باشند. خب اگر کار با این نرم افزارها را یاد بگیرید راحت یک قسمت جالب از همین فایلها را برش می‌زنید و برای کلیپ مبارز می‌فرستید. تا هزاران نفر از آن استفاده کنند.
* اول عرایضم گفتم که روزانه 3500 نفر به کلیپ مبارز سر می‌زنند. حالا اگر فقط یک درصد آنها؛ دقت کنید! فقط یک درصد آنها _ که می‌شود 35 نفر _ آنهم فقط هفته‌ای یک کلیپ به این روش تولید کنند ما هفته‌ای 35 کلیپ خواهیم داشت و روزی 5 کلیپ! خیلی عالیست؟ پس تنبلی را کنار بگذارید. یا علی بگویید و شروع کنید.

شهید ادامه‌دهنده‌ی راهش را می خواهد

پرسش‌های حرکت وبلاگی:

۱- تأثیرگذارترین و ویژه‌ترین مطالبی که در ماهنامه‌ی «سوره» خواندید یا دنبال می‌کردید چه بود؟
۲- «سوره» دست روی خیلی سوژه‌ها ‌گذاشته‌بود که «راه» هم لابـُد باید پی‌شان را بگیرد. اما حالا «راه» باید وارد کدام عرصه‌های بکر و دست‌نخورده در قصه‌ی جبهه‌ی فرهنگی شود که سوره نشده‌بود؟
۳- همه‌ی این حرف و حدیث‌ها برای این است که «جبهه‌ی فرهنگی انقلاب اسلامی» از وضع بالقوه تبدیل شود به حالت بالفعل. برای این بالفعل شدن، مهمترین چالش و مانع کدام است؟


قبل از هر چیز اینکه یک ماهی هست که قاطی مرغ‌ها شده‌ایم(بترکه چشم حسود!). از عالیجنابان توهم و پلخمون هم متشکریم که که ما را از این حرکت وبلاگی با خبر کردند. با خودم گفتم حالا که بعد مدت‌ها قرار شد اینجا چیزی بنویسیم آن هم در مورد "سوره" و "راه"‌ی که باید بپیماییم غیر از اباطیل خودمان از چند نفر از مخاطبین سوره هم بخواهیم که پاسخ‌هایشان را بنویسند که نوشتند.(توضیحات قبل از جواب‌ها از اینجانب است، پس به گیرنده‌هایتان دست نزنید!) اولین نفر خودم بودم که چون بین سوال دوم و سوم وجه اشتراک زیادی پیدا کردم دو سوال را با هم جواب دادم.(خسته شدم بس روده‌درازی کردم) اول پاسخ‌های من را بخوانید:


حامد اشرفی نسب
1-

ویژه‌ترین مطالبی که در سوره خواندم: مقاله‌ای بود از نعمت‌الله سعیدی با عنوان "هر کسی شاهدی دارد". مصاحبه‌ی عابس قدسی بود با سید مهدی شجاعی(که اولین مطلبی بود که در سوره خواندم). سرمقاله‌ی "آرمانگرایی و دستورالعمل" از رضا زاده‌محمدی. سرمقاله‌ی معروف " جنگی که بود، جنگی که هست" از وحید جلیلی. طنزها و بعدالتحریرها هم که جای خودش را داشت. راستی تا یادم نرفته بنویسم که تبلیغاتی هم که سوره از مراکز توزیع و همچنین از دیگر نشریات دیگر جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی می‌زد خیلی عالی بود.


3,2-
* یکی بحث اخلاق است چون مقوله‌ای است که خیلی از فعالین جبهه‌ فرهنگی انقلاب اسلامی کمیت‌شان در این زمینه می‌لنگد.
* دیگری بحث شلختگی در جبهه‌ فرهنگی انقلاب اسلامی است.
* یکی دیگر بحث حمایتهای مردمی و خودجوش از مراکر توزیع (شاید بهتر است بگوییم ترویج) این تفکر.
* بحث خاله‌زنک بازی در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی. (این نویسنده از آن یکی دیگر بد می‌گوید. این ناشر از آن نویسنده. این بچه بسیجی از آن بچه هیئتی و بگیر برو تا آخر...)
* بعد اینکه خودمان خودمان را قبول داشته باشیم و بدانیم که نوع تفکری که داریم برای آن فعالیت می‌کنیم (البته اگر خدا قبول کند) هم جذاب است و هم جوان‌پسند.

و در آخر بخشی از وصیت‌نامه‌ی شهید علی‌رضا داورزنی: برادران و خواهران! شهید گریه‌کننده نمی‌خواهد، شهید زاری کننده نمی‌خواهد، شهید پر کننده‌ی سنگرش را ‌می‌خواهد، شهید برگیرنده سلاحش را می‌خواهد، شهید ادامه‌دهنده‌ی "راه"ش را می‌خواهد... از آن گروهی نباشید که علی(ع) خطاب به آنان فرمود: "یا اشباه الرجال و لارجال" ای شبیه مردان در حالی که مرد نیستید!

*******

امیر احسان دولت‌آبادی، اول توزیع کننده‌ی پارتیزانی سوره در سبزوار امیر بود. کمی با عجله نوشت. راستش سوالات را روی کاغذ نوشتم و به او دادم و گفتم:"بنویس". و او هم نوشت فی البداهه، بدون پاکنویس کردن و ویرایش کردن و این قرتی‌بازی‌ها! بخوانیدش:


1- سرمقاله‌ی آقای جلیلی بود با عنوان "جنگی که بود، جنگی که هست". مقاله‌های آقای مؤدب درباره‌ی هنر در کشور و آسیب‌شناسی هنر و طنزهای آقای مهدی‌نژاد.
2- مشکلی که شاید سوره دقت نکرد به آن بپردازد نگاهی جستجوگرانه و پویاتر بود به جریان ادبیات و هنر در بین خود نیروهای حزب الله چیزی شبیه به نگاهی که به جریانهای موجود در صدا و سیما و حزب الله لبنان و ... داشت.
3- معتقدم لازم بود سوره نگاهی هم به این جریان بیندازد. آثار ضعیفی که این روزها توسط همان نویسندگانی که پدر داستان و ادبیات انقلاب محسوب می شوند (نسل اول انقلاب) یا آثار نشرهای مذهبی و کتاب‌هایی که به نام دفاع مقدس یا انقلاب منتشر می‌شود، این روزها دارای ضعف و سستی بسیاری شده است. که در جای خود می تواند باعث دلزدگی و دلمردگی مخاطبان این آثار شود. در این حیص و بیص دولتی بودن این انتشارات هم باعث شده این نقاط ضعف بیشتر به چشم بیاید. هر چه باشد زمانی "شرق" تحریریه‌ی چهارم سوره را ارگان تئوریک دولت محسوب می‌کرد.
به نظر می‌رسد باید دایره‌ی نقد خود را وسیع‌تر کند و نویسندگانی چون سید مهدی شجاعی (مخصوصا رمان "طوفان دیگری در راه است") و ناشرانی چون نشر صریر و کیهان(که در نمایشگاه کتاب امسال حتی یک جلد کتاب جدید هم نداشت) را هم شامل شود. البته این که بگوییم سوره دراین مورد اصلاً کار نکرد منصفانه نیست اما این که مثل موضوعات دیگر روی آن کار نکرد شاید دلیلش شهادت زود هنگام سوره باشد.
4- امروز "تحریریه‌ی راه" به عنوان پرچمدار این حرکت مثل 4، 5 سال پیش نیستند که تنها باشند یا بیشتر از اعضاء و همکاران اطرافشان کسی را نداشته باشند. خوشبختانه سوره جاپای زیادی در شهرهای مختلف به جا گذاشت. حالا که نشریه"راه"، راه افتاده است باید این حلقه‌ها خود از حالت بالقوه به حالت بالفعل در بیایند.
اگر رسالت سوره ایجاد این دفاتر و سنگرها بود و باید خیلی ها را متوجه آنچه در چنته دارند می‌کرد، امروز "راه" باید این سنگرها را به هم متصل کند و رابطی شود برای ارتباط آنها با هم. هر کدام از این سنگرها که قدرت بیشتری بیدا کنند، خط آتش جبهه فرهنگی انقلاب قوی‌تر می‌شود. یعنی هر کدام از آنها می‌تواند پشتوانه‌ای باشد برای عملی‌ترشدن آنچه "سوره" و "راه" به صورت نظری آن را بیان می‌کنند. یعنی اگر جبهه فرهنگی انقلاب می خواهد تغییر حالتی داشته باشد، راه باید زنجیر اتصال دفترها و حرکتهای ایجاد شده در شهرستانها باشد.
به نظر من حرکتهایی مثل جلسات "راه شفاهی" (سابقا سوره‌ی شفاهی) یا کارگاه‌های آموزشی که توسط تحریریه سوره با دعوت دانشگاهها به وجود آمده می‌تواند نوید بخش خوبی برای گذر از مرحله بالقوه به بالفعل باشد.


*******


رضا لاهوتی، رضا دامپزشک است و سی‌و‌هفت سالی سن دارد و عشق میرشکاک است و پسر باحالی است و ...


1- نمی‌توانم بگویم بهترین مطالب سوره ولی مطالب مورد علاقه‌ی من:‌مقاله‌های یوسفعلی میرشکاک، مصاحبه با مرحوم مددپور و رضا برجی، گزارش مربوط به موسسه رویان و مطالب مربوط به سید مرضی آوینی.


2- زیاد به سوژه فکر نکنید، به‌دنبال هنرمندان موحد عدالت‌خواه باشید و از آنها برای مجله‌تان مطلب بخواهید. بهترین سوژه‌ها از از نوع زندگی و سیر سلوک ایشان به‌دست می‌آید چرا که ممکن است دو هنرمند موحد عدالت‌طلب از یک سوژه سخن بگویند ولی هر کدام مطالب متفاوت و حیرت‌انگیزی که به عقل جن هم نمی‌رسد از سوژه مورد نظر بیاورند.


یک قصه بیش نیست غم عشق و وین عجب از هر زبان که می‌شنوم نامکرر است


3- باید افرادی که کار فرهنگی می‌کنند و هنرمند می‌باشند، مشق گناه نکردن کنند. مشق نماز اول وقت خواندن کنند. مشق به‌دست آوردن مال حلال کنند. مشق ساده‌زیستی کنند. اگر مشق‌های روز و شب هر هنرمند موحد عدالت‌خواهی این موضوعات باشد. به‌طور یقین کاری خواهد کرد کارستان. اینها کارهای محیرالعقولی است که جبهه فرهنگی انقلاب را از حالت بالفعل به بالقوه تبدیل می‌کند. یعنی در سایه این سیر و سلوک توفیق الهی شامل حال هنرمند خواهد شد.


***دیگر دوستانی که در این زمینه نوشته‌اند (اگر کسی از قلم افتاده یک ندا بدهد تا لینکش را اضافه کنم.):


شهید مثل یک نمره‌ی بیست: شهید ادامه‌دهنده‌ی "راه"ش را می‌خواهد
با سید علی تا فتح قدس و مکه : «راه» ستاره‌ی دنباله‌دار سوره
پاسخگویی : «راه»ی که «سوره» گشود
روانشناسی با سس سیاست: راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست.
نـُـبی : نگاه رسانه ای به «راه»
بی خوابی های یک برنامه نویس: وقتی از فرهنگ حرف می‌زنیم
نگاهی دیگر به هنر از زبان من: جواب پرسشهای سه گانه
ترنم فکر: همتم بدرقه‌ی «راه» کن ای طائر قدس
فهمیرا: سه پرسش
زمبور: جبهه فرهنگی تاربلاگ ایلیا : این «راه» را نهایت صورت کجا توان بست
روی جاده نمناک: پاسخهای بازی وبلاگی
بسیجی غربزده: پاسخ به پرسشهای سه گانه پلخمون
ادواردو: سوره ، بایدها ونبایدها
دو کلمه حرف حساب: از سوره تا راه
زمین بی‌درخت : برای راه
پله: سوره و راه و جهاد ذایقه سازی
روزگار: "راه" را باز کنید

چیزی برای نوشتن

چند ساعتی هست که از مشهد برگشته‌ایم. به طور کل این چند خط را می‌نویسیم که چیزی نوشته باشیم. آخر مدت طویلی است دستمان (و شاید مغزمان!) خشک شده‌است و نوشتنمان نمی‌آید. فعلا نقل خاطره‌ای می کنیم و ما را به خیر و شما را به سلامت.
*******
این قسمت بنا به دلایلی حذف شد !!!