شهید مثل یک نمره بیست

یاداشتهای یک جوان کتابفروش

شهید مثل یک نمره بیست

یاداشتهای یک جوان کتابفروش

شهدا آدمهای وحشتناکی بودند!!!

* اول اینکه فردا یعنی ۱۳ آبان روز تولدمان است.

* خدائیش روز تولد را حال کردید؟

* روز تولدمان هم در هیچ چارچوبی نمی گنجد!

* دوم اینکه وحید جلیلی سردبیر سوره تازگیها مقاله ای نوشته است در ماهنامه ی امتداد بخوانیدش :

*تلاش کردند تا به قول خودشان، ارزشهای دفاع مقدس را تبیین کنند؛ «نشستیم» و دل سپردیم.
تلاش کردند تا به قول خودشان، دستاوردهای دفاع مقدس را تشریح کنند؛ «نشستیم» و گوش کردیم. انگشتهایشان را تا آنجا که میتوانستند بازکردند و افتخار کردد که خاک ایران را حتی به اندازهی یک وجب هم از دست ندادهاند؛ «نشستیم» و نگاه کردیم.
اما « نشسته » بودیم و ارزش‌های دفاع مقدس در حال تثبیت و تبیین و تحقیق و تشریح و ترویج و تبلیغ بودند. ما «نشسته» بودیم و خیلیها دوست داشتند که ما بنشینیم و به خاطرات گوش کنیم.«بنشینیم» و از روی مین رفتنهای داوطلبانه، از نماز شبهای زیر نور منور، ازوصیت نامه نوشتنهای کنار اروند، از به خط زدن و به خدا رسیدن، از یخ زدن روی قلهی ماووت، از سوختن در سه راه شهادت، از قطعه قطعه شدن پشت خاکریز و.... و.... بشنویم.
«نشستن» و شنیدن، کارمان شده بود و چه شیرین هم بود و چه حالی داشت! درست مثل نشستن در خیمههای عزاداری و شنیدن مصائب و فضائل اهل البیت(ع).
ثمره جهاد نسل ایستادهی فریادگر، شده بود نسل نشستهی یادآور.
و در تمام آن سالها که ما داشتیم عکس حاج همت و متوسلیان و بروجردی و باکری و خرازی را پشت کلاسورهایمان یا روی کمدهایمان میچسباندیم و صبحهای سه شنبه میرفتیم«زیارت عاشورا با ساندیس»، یک نفر داشت فریاد میزد:« بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلتهای اصلی انقلاب زنده بماند.»

وسط میدان ما شده بود کنج عافیتی که با یاد شهدا تزیین شده بود و عکسهایشان و خاطراتشان و روز به روز هم خاطرات لطیفتری میشد و لطیف تر. اینکه چه طور عاشق میشدند، چطور خواستگاری میکردند، چطور دل خانمهایشان را به دست میآوردند، چطور به نوزادانشان نگاه میکردند، چطور شوخی میکردند و....
عجب شهدای نازنین بیآزاری. شهیدانی که حتی شهرام جزایری هم حاظر بود زکات اختلاسهایش را بدهد تا برایشان کنگرهی بزرگداشت برگزار شود.

گفته بود : « میبینی این را برای حجلهام گرفتهام. قشنگ هست یا نه؟» و به قاب نگاه میکرد، به بچههای کوچه اصغر شهید که شاید 22 را هم پر نکرده بود و دستهایش ، دستهای زمخت پینه بستهاش، به شصت ساله میمانست.
اصغر که شهید شد، میدانست روزی خواهد رسید که فقط شهدای نازنین را یاد خواهد کرد؟ آنها که نه فرزندان پابرهنهی جنوب شهری خمینیاند و نه بغض به قربانگاه آمده، نه تازیانهخوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها و نه شمشیر برهنهی عدالت علی در برهوت ظلم و تحجر؟ شهدایی که به«نشستن» فرا میخوانند و گریستن و حال، و نه به قیام و مبارزه و قیل و قال. شهدای نازنین، شهدایی که میشود برچسبشان را چسباند به داشبورد زانتیا و گازداد تا جمکران!

تا آنجا که یادم میآید، شهدا این قدرها هم که حالا میگویند نازنین نبودند . همیشه هم لبخند روی لبشان نبود. آن قدر مست خدا نبودند که فقر و فساد و تبیض از یادشان برود و آنچنان از خوف خدا غش نکرده بودند که هیچ خوفی بر دل هیچ کس نیندازند .
تاآنجا که یادم هست - راستی چند هزار سال پیش بود؟ - تجمل پرستها از بسیجیها میترسیدند . مفسدها، مال مردم خورها، رانت خوارها، از بسیجیها میترسیدند. شهدا آدمهای ترسناکی بودند. باور کنید به خدا، این قدر دوستداشتنی بودن هم خوب نیست.
باور کنید به خدا، امام حسین (ع) هم این قدر دوست داشتنی نبود. اگر نمیترسیدند از او ، که قطعه قطعهاش نمی کردند و اسب بر پیکرش نمیدواندند و آب بر قبرش نمیبستند و در «خیمهها» محصورش نمیکردند.
به روضهاش رسیدیم.
حالا چقدر حال میدهد زیارت خواندن برای شهدایی که بعد از رفتن هم شبیه شدهاند به عشقشان، به حسین(ع) که آن بزرگ گفت: « دوبارشهید شد.» السلام علیکم یا اولیاءالله.و احبائه، السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودّائه.

* امتداد ماهنامه ای است که با موضوع دفاع مقدس چاپ می شود و قیمت هر شماره اش هم ۳۰۰ چوب بیشتر نیست.

*برای اشتراک امتداد با این شماره تماس بگیرید.    ۰۲۵۱-۲۹۰۹۶۴۰

* لینک سایتش را هم می توانید در سمت چپ وبلاگمان پیدا کنید.

* عزت مزید. یا علی.