شهید مثل یک نمره بیست

یاداشتهای یک جوان کتابفروش

شهید مثل یک نمره بیست

یاداشتهای یک جوان کتابفروش

گشت و گذاری در پلاک هشتم

پلاک هشت نشریه تخصصی هنر و ادبیات پایداری است که بصورت فصلنامه منتشر می‌شود. با هم بعضی از صفحات شماره‌ی هفتم این فصلنامه را ورق می‌زنیم.


× در بخش اخبار سعید عاکف برخی از گلایه‌های خود را این گونه مطرح می‌کند:
با توجه به تبلیغات انجام شده در صدا و سیما برای کتاب"دا"، اگر این برنامه‌ها وتبلیغات بی‌شمار برای کتابهایی همچون "خاکهای نرم کوشک" یا "همپای صاعقه" انجام شده‌بود. این آثار هم قطعا به چاپ سیصدم می‌رسیدند.
× صفحه 22 مطلبی با عنوان "کدام جبهه؟ کدام دشمن؟ کدام فرهنگ؟" که شامل صحبتهای سعید قاسمی از دیدار فعالین فرهنگی عرصه دفاع مقدس با رهبری است. (البته متن بدون سانسورش!) قاسمی در بخشی از مطلبش می‌نویسد:

البته یک جمله‌ای نوشته‌بودم که در محضر رهبری نگفتم اما اینجا می‌گویم. تابستان سال 1371 که با حمایت آقا سید مرتضی آوینی، در معیت نادر طالب زاده، رضا برجی و محمد رضا صدر به بوسنی رفته بودیم، تا سریال ده قسمتی خنجر و شقایق را تهیه کنیم. وقتی به ایران برگشتیم تا تصاویر گرفته شده را مونتاژ کنیم، در بخشی از فیلم، یک رزمنده بوسنیایی که موهای تاج خروسی یا به اصطلاح "Fashion" داشت و یک پیراهن رکابی هم تنش بود، روی قبضه اسلحه‌اش برچسب تصویر دلربای امام خمینی(ره) را چسبانده‌بود و روی پیشانی‌بندش هم نوشته بود الله اکبر.

رزمنده بوسنیایی مورد نظر سعید قاسمی


موقع بازبینی این تصاویر، آقا سید مرتضی به ما گفت: وقتی می‌گوییم تهاجم فرهنگی یعنی همین تصویر. این که در بوسنی با وجود فاصله‌ی چند هزار کیلومتری آن از ایران، پیام امام انتقال پیدا کرده و این مصداق بارز تهاجم فرهنگی است.


× صفحه 29 متن پیاده شده سخنرانی حاج آقا پناهیان است در جمع راویان دفاع مقدس. پناهیان در سخنرانی‌اش به خاطره زیبایی اشاره می‌کند که می‌تواند بسیار آموزنده باشد:
یک روز یک دانشجویی به من گفت:" می‌خواهم بروم درخوابگاه دانشگاه کار فرهنگی بکنم" گفتم:"رخت بلدی بشویی؟" گفت:"رخت؟" گفتم:"لباس هم اتاقی خودت را بلدی بشویی؟" گفت:"حاج آقا این جا که جبهه نیست از این کارها بکنیم" گفتم:"هم اتاقیت انسان هست یا نه؟" گفت:"چرا!" گفتم:"به خاطر انسانیتش حاضری لباسش را بشوری؟" گفت:"راستش نه."  گفتم:"پس به تو چه ربطی دارد که او می‌خواهد به بهشت برود یا به جهنم. اصلا تو چکاره‌ای که بخواهی برای او کار فرهنگی بکنی؟ تو این کاره نیستی. کسی می رود کار فرهنگی می‌کند که حاضر است رخت او را هم بشوید. چون این روحیه، روحیه فرهنگ دفاع مقدس بود."
× صفحه 28  "خطابه ای که ناخوانده ماند" متن سخنرانی قرائت نشده خالقان کتابهای "همپای صاعقه" و "ضربت متقابل" (گلعلی بابایی و حسین بهزاد) است که قرار بوده در محضر رهبری ارائه شود و بنا به دلایلی نشد. فرازی از این سخنرانی را مرور می‌کنیم:
آیا داستان سراسر ماجرا و تعلیق چگونگی تصرف قرارگاه مقدم سپاه چهارم دشمن، ارزش ترجمه به زبان فیلمنامه و تهیه فیلمی سینمایی با سوِژه‌ای ناسوخته را ندارد؟ ضمن آنکه به استناد معتبرترین متون آکادمیک نظامی به عرض می‌رسانیم که شگردهای رزمی  به کار رفته در نبرد فتح توسط رزمندگان ایرانی، تا آن زمان در هیچیک از آیین‌نامه‌های نظامی ارتش‌های جهان مشاهده نمی‌شد، بلکه پس از انهدام سراسری سپاه چهارم دشمن ظرف یک هفته در مارس 1982 طی نبرد فتح بود که در ویرایش جدید آیین‌نامه‌ی نظامی ارتش آمریکا به جای اصطلاح کم ارزش "تکنیک نفوذ" صراحتا بند مفصلی با عنوان برجسته "تاکتیک نفوذ" را درج کردند و یاد آور شدند:"این تاکتیک ارزشمند و بدیع را ایرانیها در نبرد مارس 1982 با ارتش عراق در چندین محور با موفقیت کامل اجرا کردند."
این تکه‌ی آخر را از آن جهت گفتیم که یادمان هست حضرتعالی در سخنرانی‌تان بمناسبت سالگرد فتح خرمشهر در سوم خرداد 1377 گلایه فرموده بودید که رسانه‌های مغرض غربی مدام از اصطلاح تحقیر آمیز "بکارگیری امواج انسانی"  توسط حضرت امام (ره) برای در هم شکستن استحکامات شرق و غرب ساخته صدام استفاده کرده‌اند، در حالی که واقعا اوج نبوغ و ابتکار جنگی را فرماندهان و رزمندگان ما در نبردهایشان با دشمن نشان دادند.
× صفحه 100 مطلبی با عنوان هنرمندان به قلم سید محمود خیرالامور. خیرالامور در بخشی از مطلب خود می‌نویسد:
دبیر یکی از مدارس تعریف می‌کرد: وقتی در کلاس مطرح کردم:"بچه‌ها هر که مایل است می‌تواند به جبهه‌ها کمک کند، دو سه روزی بچه‌ها از پول توجیبی یا کمک‌های خانواده‌شان برای جبهه‌ها پول می‌آوردند. یک روز دیدم یکی از شاگردها که می‌دانستم یتیم است و وضع مالی مناسبی هم ندارد، آمد پرسید: آقا دبیر اجازه! 2 ریالی هم برای جبهه ها قبول می‌کنید؟ بعد از کمی تامل گفتم:"بله هر چقدر باشه قبوله. فردایش آمد و با شرمندگی ولی همراه با یک آرامش و رضایت یک سکه دو ریالی را گذاشت کنار کمک‌های بچه‌ها. آخر زنگ صدایش کردم و پرسیدم:"قضیه این سکه‌ات چی بوده؟ خدا قبول کنه، برایم بگو" گفت:"من که پول توجیبی نمی‌گیرم، تنها یک کیف پول کوچک یادگاری مادرم در وسایلم بود. شب در خوابگاه  پرورشگاه گفتم: بچه‌ها، کسی این را می‌خرد؟ هر کسی با یک متلک و شوخی پاسخم را داد، یکی گفت: این که 2 ریال بیشتر نمی‌ارزد. من هم از شما اجازه گرفتم و یادگاری مادرم را فروختم تا سهمی در کمک به جبهه‌ها داشته باشم."
 
× برای تهیه پلاک هشت با شماره تلفن : 88315820-021 تماس بگیرید.


***بالاخره بعد از 21 ماه وبلاگم را بروز کردم. سعیم بر این است از این به بعد منظم‌تر بنویسم، البته فقط سعی می‌کنم!

یا علی مددی